شعراقرن پنجم هجری - 388 الی 485 شمسیقرن چهارم هجری - 291 الی 388 شمسی

زندگی نامه حکیم ابو نصر علی بن احمد اسدی طوسی

حکیم ابو نصر علی بن احمد اسدی طوسی از شعرای برجسته سبک خراسانی در قرن پنجم هجری و از حماسه سرایان مشهور ایران است . تواد وی در اواخز قرن چهارم هجری و حدود ۳۷۹ – ۳۹۰ هجری –  جوانی او همزمان با بر افتادن غزنویان و روی کار امدن سلاجقه بود . اوضاع آشفته ای که به خاطر این تحولات به وجود آمده بود موجب عزیمت اسدی به محیطی آرام و بی سرو صدا شد . در آذربایجان جایی که اسدی اقامت کرده بود دولت های کوچک حکمرانی میکردند که مشوق شعر و ادب پارسی و حامی شاعران و ادیبان بودند . وی در این سرزمین با حکران ذیل معاصر بود

  1. امیر ابودلف ، پادشاه نخجوان :

اسدی او را پادشاه ارمن و از خاندان شیبانی دانسته است ، و گرشاسپ نامه برترین اثر خود را به نام او سروده است

شه ارمن و پشت ایرانیان           مه تازیان و تاج شیبانیان

ملک بودلف شهریار زمین         جهاندار ارانی پاک دین

بزرگی که با آسمان هم برست      زتخم براهیم پیغمبرست

  1. امیر شجاع الدوله ابو شجاع منوچهر بن شاوور :

از پادشاها شدادی و حاکم ارمنستان

نامور میر اجل والا منوچهر اصل ملک     تاج شاهان  و شجاع دولت و فختر تبار

اسدی به داستان‌سرایی گرائیده و به نظم داستان‌هایی که از بسیاری جهات به شاهنامه فردوسی نزدیک است، پرداخته است. شعرهای اسدی به واسطه تناسب و حسن استعمال، جلوه خاصی یافته و به تشبیه و مجازهای تازه و صنایع لفظی و معنوی مشحون است. اسدی طوسی از علمای لغت بوده و در این فن استاد بوده و بسیاری از دیوان‌های گذشتگان را به دقت و ژرف‌نگری خوانده و لغات کمیاب را به دست آورده و گاهی همان کلمات را در اشعار خود به کار برده و بدین سبب در گرشاسب‌نامه بسیاری از لغات فارسی که حتی در اشعار قرن پنجم و ششم هم کمتر استعمال شده است، دیده می‌شود. آوردن این لغات اگرچه نظر به حفظ زبان، شایسته تحسین و یکی از دلایل برتری این منظومه است اما تا حدی به فصاحت و رواج آن آسیب رسانده است. بهترین گواه، آن است که شاهنامه فردوسی که چندین برابر منظومه اسدی است از این کلمات کمتر دارد، با اینکه عنایت فردوسی به نگهداری زبان بیشتر بوده است.

 

آثار :

  1. لغت فرس :

لغت فرس یا فرهنگ اسدی از قدیمی ترین کتب فارسی است . اسدی در تألیف این کتاب خدمتی در خور ستایش به زبان فارسی کرده و علاوه بر ضبط و تعریف لغات، به ذکر نام و شعرهای پیش‌گامان مانند ابوشکور بلخی، شهید بلخی و رودکی نیز پرداخته است. واژه‌نامه اسدی به جهت دقت و صحت تفسیر، بهترین واژه‌نامه و نیز قدیمی‌ترین فرهنگ موجود در زبان فارسی است.

شاعران معاصر اسدی در آذربایجان که با واژه های بومی خراسان آشنایی نداشتند از این لغت نامه استفاده میکردند . از ممیزات اصلی این لغت نام ترکیب کلمات بر اساس حرف آخر است . هم چنین لغت فرس از این لحاظ که شامل اسامی شعرای مقدم و ذکر اشعار آنهاست دارای اهمیت فراوانی است

 

آثار منظوم :

  1. مناظرات :

در هر مناظره گفت و گویی بین دو طرف صورت میگیرد . هر یک دلایل خود را برای مجاب کردن یکدیگر بیان میکنند .در آخر هم شاعر به نام مدوح تخلص میکند. چهار مناظره  ” آسمان و زمین ” ، ” مغ و مسلمان ” ، ”  نیزه و کمان ” و ” شب و روز ” و قصیده دیگری با عنوان مناظره  ” عرب و پارسی ” از آثار معروف وی میباشند .

شیوه نو و تازه در سرودن این قصاید دارای اهمیت است

 

  1. گرشاسب نامه :

داستان منظوم گرشاسب ، پهلوان بزرگ سیستان و جد اعلای رستم است که در هند و سایر ممالک رزم‌ها کرده و نام‌آور شده است. این کتاب در تاریخ  445 – ۴۵۸ هجری –  یعنی ۵۸ سال پس از اختتام شاهنامه فردوسی به انجام رسیده و در حدود ده هزار بیت است و دومین اثر حماسی تاریخی بزرگ به شمار میرود . منبع کار شاعر ، گرشاسپ نامه منثور ابوالموید بلخی بوده است . از مقدمه این منظومه بر می آید که اسدی از فلسفه  و موضوع های مذهبی اطلاعات داشته است. در گرشاسپ نامه به تعداد زیادی لغات نامانوس و مهجور بر میخوریم ، شاید اسدی بر این گمان بوده که اهمیت شاهنامه در میزان به کارگیری چنین واژه هایی است ولی واقعیت این است که این کار امتیازی برای شاهنامه به حساب نمیاید ، بلکه ارزش و برتری شاهنامه فردوسی را بیشتر آشکار میسازد . با تمام این تفاسیر گرشاسپ نامه اسدی یکی از منظومه های مشهور زبان فارسی و از آثار برجسته حماسی ملی ایران است

 

علاوه بر آثار مذکور اسدی در منظوم ساختن داستان های مختلف مهارت بسیاری دارد و در خلال این منظومه هاست که در بیان امثال و مواعظ و نصایح هنرنمایی کرده است .

به طور کلی اشعار اسدی بسیار قوی ، روان و منسجم است . قدرت فراوانی در توصیف و به کار گیری تشبیهات دقیق و متنوع دارد .

وفات اسدی به سال ۴۵۱ – ۴۶۵ هجری – اتفاق افتاده است و در مقبره الشعرای تبریز مدفون شده است .

 

مغ و مسلمان :

زجمع فلسفیان با مغی بدم پیکار                     نگر که ماند ز پیکار در سخن بیکار

و را به قبله زرتشت بود یکسره میل                مـرا بـه قبــله فــرخ محمـــد مختـــار

نخست شرط بکردیم کان که حجت او                بـود قـوی‌تـر, بر دیــن او دهیــم اقـــرار

مــغ آنگــهی گفــت ز قبــله تــو قبــله مــن         به است کز زمی آتش آرد به فضل به بسیار

به تف آتش بر خیزد ابر و جنبد باد                 زمی قوتش آرد بر و درختان بار

به آتش اندر سوزد ز فخر هندو تن                 به پیش آتش بندند موبدان زنار

 

گرشاسپ نامه :

اگرچند، بدخواه‌کشتن نکوست           از آن کشتن آن به که گرددت دوست

بدان کز همه‌چیزها آشکار                 سبک‌تر، بگردد دل شهریار

 در پادشاهان امید است و بیم            یکی را سموم و دگر را نسیم

چو چرخست، کردارشان گِردگـَرد        یکی شاد از ایشان، یکی پر ز در

 گرت چند گستاخ دارد به پیش          چنان ترس از او کز بداندیش خویش

مبین نرمی پشت شمشیر تیز             گذارش نگـر، گاه خشم و ستیز

برهنـه بُدی کامدی در جهان              نبُد با تو چیز آشـکار و نهان/

چنان کامدی هم‌چنان بگذری             خوروپوشش افزون ترا برسری

بسی گِرد آمیغ خوبان مگرد              که تن را کند سست و رخسار زرد

بمیرد هرآن‌کس که زاید درست          شود نیست چونان‌که بود از نخست

بود آینه دوست را مرد دوست           نماید بدو هرچه زشت و نکوست

به دریای ژرف آن‌که جوید صدف       ببایدش جان برنهادن به کف

به دسـت آوریده خردمنـد سنگ          به نایافـته دُر به ندهد زچنگ

به دست کسان چون توان کشت شیر   نباید تو را پیش او شد دلیر

به ره چون روی هیچ تنها مپوی        نخستین یکی نیک‌همره بجوی

به گرد دروغ آنکه گردد بسی             از او راست باور ندارد کسی

به گفتار شیرین جهان دیده مرد         کند، آنچه نتوان به شمشیر کرد

به گیتی‌درون، جانور گونه‌گون          بسند از گمان، وزشمردن فزون

 ولی از همه، مردم آمد پسند            که مردم گشاده‌ست و ایشان به بند

به نیروتر آن‌کس که از راه دین         کند بردباری گه خشم و کین

به هم چون بود مهر و کین گاه جنگ   ابا آبگینه کجا ساخت سنگ

به یک مرد گردد شکسته سپاه          همیدونش یک مرد دارد نگاه

پدر گفت کز بد، گمان برگسل             به اندیشه بیدار کن چشم و دل

چو دانش نداری به کاری درون         نباشد ترا چاره از رهنمون

پس از تیرگی روشنی گیرد آب           برآید پس از تیره‌شب، آفتاب

تنت یافت آماس و تو زابلهی              همی‌گیری آماس را فربهـی

تو، مشتی نخوردی زمشت تو بیش      همان‌زان گران آیدت مشت خویش

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *