شعراقرن پنجم هجری - 388 الی 485 شمسیقرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی

زندگی نامه مسعود بن سعد بن سلمان

مسعود بن سعد بن سلمان شاعر بزرگ پارسی گوی نیمه دوقرن پنجم و اغاز قرن ششم از ارکان استوار شعر فارسی است ..

اصل خانودان او از همدان است اما تولد مسعود در لاهور هندوستان در سال های ۴۵۲ الی ۴۲۷ – ۴۳۸ الی ۴۴۰ هجری – اتفاق افتاه است .

پدر سعد سلمان از عمال صاحب منصب و از مستوفیان دوره اول غزنوی بوده چنانکه چون امیر مجدودین مسعود در سال  414 – 427 هجری – از جانب پدر به امیری هندوستان رفت سعد سلمان سمت استیفا دستگاه او یافت و گویا از همین زمان به بعد سعد سلمان با خانوداه خود در لاهور ماندگار شد و مسعود در این شهر به دنیا آمد

سد سلمان تا دوره سلطان مسعود بن ابراهیم زده بود . . مسعود از ابتدای دوران جوانی به دربار سلاطین غزنوی را یافت ابتدا به خدمت سلطان ابراهیم غزنوی پیوست . سپس از ملازمان و مقربان سیف الدوله محمود پسر سلطان ابراهیم که از طرف پدر به حکومت هندوستان منصوب شده بود، گردید

بعد از آنکه سیف الدوله مورد سوظن پدر قرار گرفت ، سیف الدوله و همراه چندی تن از مقربانش از جمله مسعور سعد ، دسگتیر و زندانی شدند . مسعود سعد ۷ سال در قلعه های دهک و سو  و ۳  سال  در قلعه نای محبوس و در غل و زنجیر بود . مسعود سعد در ده سالی که در زندان و غل و زنجیر بود قصاید غرا نزد سلطان ابراهیم و بزرگان دستگاه او فرستاد از سلطان عفو و از دیگر بزرگان یاری جست و عاقبت یکی از مقربان سلطان به نام عمید الملک عمادالدوله ابوالقاسم خاص نزد سلطان شفاعت کرد و او از حبس بیرون آمد . وی پس از ازادی از زندانبه هندوستان بر سر ضیاع و عقار پدر رفت .

در زمان سلطنت مسعو پسر ابراهیم ، بونصر پارسی که از دوستان مسعود سعد و پیشکار اممیر عضد الدوله پسر مسعود و حاکم هند بود کوشید تا شاعر را به حکومت چالندر از نوای لاهور هندوستان رساند

طولی نکشید که بونصر مغضوب و گرفتار گردید و در نتیجه شاعر هم مجددا گرفتار و زندانی شد و در قلعه مرنج محبوس گردید و حدود ۸ سال در آنجا محبوس ماند تا به شفاعت ثقه الملک طاهرابن علی از رجال دربار مسعود آزاد و به کتابداری کتابخانه سلطنتی گماشته شد و تا پایان عمر در این کار بود

مسعود سعد ۱۸ سال از بهترین سالهای عمر خویش را در زندان و غل و زنجیر گذراند و بعد از حبس دوم فرسوده و شکسته شد .

سبک شعری

مسعود سعد یکی از بزرگترین قصیده سرایان ایران میباشد اشعارش بیشتر به سبک شاعران خراسانی است . هنر خاص او در قصاید شکوائی است . در این قصاید از شداید زندان ، محنت غربت ، آلام و مصائب شب های تیره زندان دوری از فرزندان خود ، و بی گناهی خود سخن ها گفته و چون در بیان این حالات و احساسات انچه را می دیده و بر او میگذشته به نظم ر آروده سخنش فوق العاده تاثیر گذار  و نافذ است و از این حیث قصایدش در ادبیات فارسی بینظیر میباشد .

نظامی عروضی می گوید :

ارباب خرد و اصحاب انصاف دانند که حبسیاد مسعود در علو به چه درجه است و در قصاید به چه پایه بود . وقت باشد که من از اشعار او همی خوانم  ، موی بر اندام من بر پای خیزد و جا آ بود که آب از چشم من برود .

مسعود سعد دارای علو طبع و مناعت فوق العاده بود . در مدایح او حتی در قصایدی که از زندان به عنوان پادشاه سروده و تقاضای استخلاص کرده ، مبالغه در مدح کمتر دیده میشود . به جز عده ای از سلاطین غغزنوی ، ثقه الملک طاهر ، بونصر پارسی و ابوالقاسم خاص خود را مدح گفته. در مدایحش درس زندگی و اخلاق و همچنین اشاره به بعضی وقایع تاریخی دیده میشود . وی مورد احترام عده ایی از شاعران بزرگ عصر خور از جمله سنایی ، سید حسن غزنوی و عثمان مختاری بود .

آثار

مسعود سعد یکی از قصیده‌سرایان بود و سبک شعر او خراسانی است. دیوان او بهترین گواه مهارت وی در سرایش هرگونه شعر فارسی است. بیشتر اشعارش حبسیه است. حبسیه اشعاری است که معمولاً در حبس و زندان و در گلایه از رنج و آلام آتها سروده می‌شود. علاوه بر قصاید در دیوانش غزل، رباعی، مثنوی، قطعه و چیستان نیز یافت می‌شود. زبان او آسان و سلیس می‌باشد. وصفِ طبیعت، غزل‌های عاشقانه و بزمی در شعر او کمتر است. بیشتر قصیده‌های شِکوه‌ای مسعود، از راهِ دادخواهی، خطاب به شاهانِ غزنوی یعنی سلطان ابراهیم بن مسعود و پسرش علاءالدّوله بن ابراهیم، شهرزاد بن ابراهیم، مَلِک ارسلان بن مسعود و بهرام شاه بن مسعود، سروده شده‌است. در این قصاید ابتدا ستایشی از سلطان به عمل آمده و سپس به شکوه پرداخته شده‌است. چندین قصیده در ستایش امرا و دوستانی دارد که به او یاری نموده‌اند. بیشتر اشعارِ او کلامِ جامعه است، خصوصاً آن‌که در زندان گفته شده‌است.

 

ار خسی افتدت به دیده، منال                        سوی آن‌کس نگر که نابیناست

از درختان دیگران برچین                            و از پی دیگران درخت نشان

اگر سپهر بگردد ز حال خود، تو مگرد             وگر زمانه نسازد، تو با زمانه بساز

با همت باز باش و با کبر پلنگ                      زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ

بودم حذور همچو غرابی برای آنک                  همچون غراب جای گرفتم در این خراب

تات نپرسند، همی باش گنگ                          تات نخوانند همی باش لنگ

حسد کنندم و درمان آن ندانم یافت                    که دید هرگز داروی درد بی‌درمان؟

درست و راست صفات تو گویم و نشکفت           درست و راست شنیدن ز مردم شیدا

ز ماهیی که در او خار نیست این گله چیست        بلی ز ماهی پرخار دیده‌اند ضرر

مردم روزی نبود بی‌حسود                             دریا هرگز نبود بی نهنگ

نیم چو آهو کز کشور دگر بچرد                       نهد معطرنافه به کشور دیگر 

به سان بازم کش بداری اندر بند                     شکار پیش تو آرد چو بازیابد پر

هفت سالم بسود سو و دهک                          پس از آنم سه سال قلعه نای

نبشتن‌ ز گفتن‌ مهم‌تر شناس‌                          به‌ گاه‌ِ نبشتن‌ به‌ جای‌ آر هوش‌‌                

سخن‌ با قلم‌ چون‌ قلم‌ راست‌دار                      به‌ نیک‌ و به‌ بد در سخن‌ سخت‌ کوش‌

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *